تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : نادر
تاریخ : سه شنبه 19 دی 1391
نظرات

 

دوباره صبح شد ،

بی تاب بودم و زود راهی شدم ،

وقتی رسیدم هنوز محکمه ای برپا نشده بود ،

کمی در اطراف گشتم تا پرونده ی اعمالمان به محکمه رسد ،

در همین حین شاهد هم به من پیوست ،

بعد از مدتی انتظار پرونده ی اعمالمان رسید ،

حال باید در نوبت می نشستیم تا به محکمه می رفتیم ،

او نیز به من و شاهد پیوسته بود ،

آسان نبود ،

نگاه ها بر ما سنگین بود ،

لقبی که بر ما نهاده بودند توهین آمیز بود و غیر قابل تحمل ،

مشروع !!!؟ ،

واقعا شرع چیست !!؟ ،

آیا خود می دانستند !؟ ،

خود نیز نمی دانستند چسیت و چه می خواهند ،

ولی ما را نا مشروع خوانده بودند ،

ساعات به سختی می گذشت ،

تا اینکه با صدای هُی که خطاب به ما بود انتظار به سر رسید ،

وارد شدیم ،

محکمه بان حتی جواب سلام بلند و رسای مرا نداد ،

هر دو وارد شدیم ،

دستور نشستن داد ،

نام و نشان ما را پرسیید و دیگر هیچ ،

نه سوالی نه توضیحی نه دفاعی و نه هیچ چیز دیگر ،

برگه هایی را سیاه کرد و دست خطی از ما گرفت ،

ما نیز مثل برده ای گوش به فرمان ،

سپس ما را بیرون راند ،

مانده بودم که این چه محکمه ای بود !!! ،

نه سوالی ، نه جوابی ،

 ابروانش در هم گره خورده ، چهره اش عبوس ،

حضرت حق نیز در عجب محکمه بان هیچ نگفت ،

او نیز فقط نظاره گر بود ،

باز هم سر خورده و نالان بیرون شدیم ،

دستور داده شده بود که برویم ،

برویم و هیچ نگوییم تا دو صبح دیگر ،

شاهد هم مات مانده بود ،

حال درانتظارم که آن صبح آید و من ،

یابم حکم تنبیه بی گناهیم را ،

پس دگر هیچ نمی گویم تا رسد آن صبح دگر ،

24:10      18/10/91

تعداد بازدید از این مطلب: 500
برچسب‌ها: بیراااااه 3 , , , ,
موضوعات مرتبط: شعر و دل نوشته , ,
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7


نویسنده : نادر
تاریخ : یک شنبه 17 دی 1391
نظرات

خدایا دیگر زمینت بوی زندگی نمی دهد

خدایا کودکان گل فروش را می بینی !؟

مردان خانه به دوش ،

دخترکان تن فروش ،

مادران سیاه پوش ،

واعظان دین فروش ،

پسران کلیه فروش ،

زبان های عشق فروش ،

همه را می بینی !؟

دیگر زمینت بوی زندگی نمی دهد ...

تعداد بازدید از این مطلب: 506
موضوعات مرتبط: شعر و دل نوشته , ,
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6


نویسنده : نادر
تاریخ : شنبه 16 دی 1391
نظرات

 

صبح شد ،

دوباره در بند شدیم ،

امیدمان پنهان شد ،

گویی به زیارت رفته بود ،

به جایی که روحم به آن بسته است ،

جایی که صاحبش حتی ضامن آهوان هم می شود ،

چه رسد به آدم ها ،

طعم خوش زیارت ما را در ذهن امیدمان به فراموشی سپرد ،

می بایست به محکمه می رفتیم ،

ولی محکمه بان نیز نبود ،

دوباره غم در دلم لانه کرد ،

باز انتظار ،

باز استرس ،

تا صبحی دیگر ،

اما این بار فرق داشت ،

این بار فهمیده بودیم که اشتباهمان همان بیراه بود ،

ما ترک شاه راه کرده بودیم ،

حق را فراموش کردیم ،

اما اکنون ،

همه چیز را یافتیم ،

همه چیزمان اوست ،

آری ، حضرت دوست ،

پس چشم هایمان را بر هم می گذاریم ،

تا فردا شود ،

تا فردا شود و من ، او و خدایمان به محکمه رویم ،

تا محکمه بان در حضور حق داوریمان کند ،

پس تا صبح ...

 

21:30        16/10/91

تعداد بازدید از این مطلب: 516
برچسب‌ها: بیراه 2 , دردودل , دل گپ , ,
موضوعات مرتبط: شعر و دل نوشته , ,
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6


نویسنده : نادر
تاریخ : شنبه 16 دی 1391
نظرات

گاهی آنقدر دلم نگران می شود

 

و دل درد می گیرد

 

که بستن هزاران دستمال به پیشانی دلم

 

ذره ای از درد دلواپسی هایم کم نمی کند

 

نویسنده : 68               16/10/91      19:30

تعداد بازدید از این مطلب: 481
موضوعات مرتبط: شعر و دل نوشته , ,
|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8


نویسنده : نادر
تاریخ : جمعه 15 دی 1391
نظرات

 

در مسیر زندگی بودیم ،

ناگهان کنار زدیم ،

کنار خیابان تا به قولمان دردی دوا سازیم ،

فرهنگی به پا کنیم ،

که بگوییم هر چیزی جای خود ،

اما غافل ،

غافل از چشم های هرز و افکار خراب ،

آری ،

در دام افتادیم ،

دام قانون ،

دام اسلام گرایان شمر صفت ،

دام عدل گستران فاسد ،

در بند شدیم ،

در بند شدیم و محتاج ،

به خیالمان با حقیقت به جاده باز خواهیم گشت ،

اما ،

افسارمان زدند ،

آری ،

به غل کشیده شدیم ،

کمی بعد رهایمان کردند تا نفسی تازه کنیم ،

وقتی به جاده بازگشتیم تازه خفقان را حس کردیم ،

زنجیر را ،

تحقیر را ،

و هر چه امواج منفی ،

به دنبال بیراه گشتیم ،

پی آزادی ،

پی رهایی ،

پی اثبات بی گناهی ،

دردناک بود ،

که پاک باشی و در پی بیراه پی اثبات پاکی ،

راهی جز بیراه نبود ،

اینطور می خواستند ،

زمان می گذشت ،

وقتی نمانده بود تا بازگشت ،

شبی پر غم و آشوب گذشت ،

صبح شد ،

بازگشتیم به بند ،

دیگر چیزی از ما باقی نمانده بود ،

تخریب شدیم و شکسته ،

مچاله شدیم چون کاغذی بی مقدار ،

از میان بیراه ها نوری سو سو زد ،

امیدی نمایان شد ،

باری دیگر به جاده بازگشتیم ،

برای تنفسی دیگر ،

حال به امید بیراهیم تا صبحی دیگر ،

اما در دل ایمان داریم به خود و افکار خود و خدای عدالت گستر.

24:00           15/10/91

تعداد بازدید از این مطلب: 477
برچسب‌ها: بیراه , دل نوشته , ,
موضوعات مرتبط: شعر و دل نوشته , ,
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7


نویسنده : نادر
تاریخ : چهار شنبه 13 دی 1391
نظرات

"با قرمز می نویسم تا حاد بودنش رو حس کنید"

سلام دوستان

از دیروز عصر یه مشکلی برام پیش اومد که واقعا منو شکوند،

یعنی در واقع برا وصفش کلمه ندارم ،

ولی اینو میدونم که چیزی ازم باقی نموند ،

از یه طرف یه سری آدم هایی میان ادعای اسلام،

دین و عدالت می کنن،

از یه طرف هم آدم هایی مثل من به چشم می بینن که

اینا همش حرفه و تا یه قدم اون طرف تر هم نمیره ،

فقط میخوام بگم تا جایی که میتونین کاری نکنین که محتاج

کسی  بشین چون اون وقت میفهمین که دنیا اونی که فکر

می کردین نبود و تازه میشین مثل نادر یعنی من.

له و مچاله ...

یا علی.

13/10/91     22:30 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 547
موضوعات مرتبط: شعر و دل نوشته , ,
|
امتیاز مطلب : 30
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9


نویسنده : نادر
تاریخ : یک شنبه 10 دی 1391
نظرات

 

سلام به همه ی دوستان

و تشکر بابت بازدیدتون

موفق باشید

تعداد بازدید از این مطلب: 473
موضوعات مرتبط: شعر و دل نوشته , ,
|
امتیاز مطلب : 34
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10


نویسنده : نادر
تاریخ : چهار شنبه 6 دی 1391
نظرات

 

این روزها من

خدای سکوت شده ام

خفقان گرفته ام تا

آرامش اهالی دنیا

خط خطی نشود...

اینجا زمین است

اینجا زمین است رسم آدمهایش عجیب است

اینجا گم که میشوی

بجای اینکه دنبالت بگردنن

فراموشت میکنند

تعداد بازدید از این مطلب: 434
برچسب‌ها: فراموشت میکنند , , , ,
موضوعات مرتبط: شعر و دل نوشته , ,
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6


نویسنده : نادر
تاریخ : یک شنبه 3 دی 1391
نظرات

 

شاید اگــــر

 

انسانیت ، هم مـــــارک دار بـــود

 

خیلی از آدم ها آن را بــــه تن می کردند

 

تعداد بازدید از این مطلب: 541
برچسب‌ها: شاید اگر , , , ,
موضوعات مرتبط: , شعر و دل نوشته , ,
|
امتیاز مطلب : 34
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9


نویسنده : نادر
تاریخ : دو شنبه 27 آذر 1391
نظرات


آتشی نمى سوزاند "ابراهیم" را

و دریایى غرق نمی کند "موسى" را

کودکی، مادرش او را به دست موجهاى "نیل" می سپارد

تا برسد به خانه ی فرعونِ تشنه به خونَش

دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند

سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد

مکر زلیخا زندانیش می کند

اما عاقبت بر تخت ملک می نشیند

از این "قِصَص" قرآنى هنوز هم نیاموختی ؟!

که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند

و خدا نخواهد

نمی توانند

او که یگانه تکیه گاه من و توست !

پس

به "تدبیرش" اعتماد کن

به "
حکمتش" دل بسپار

به او "
توکل" کن

و به سمت او "
قدمی بردار"

تا ده قدم آمدنش به سوى خود را به تماشا بنشینی ...

تعداد بازدید از این مطلب: 483
موضوعات مرتبط: شعر و دل نوشته , , ,
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9


نویسنده : نادر
تاریخ : دو شنبه 27 آذر 1391
نظرات

 

سلام

 

ممنونم از بازديدتون

 

تعداد بازدید از این مطلب: 524
موضوعات مرتبط: شعر و دل نوشته , ,
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6


نویسنده : نادر
تاریخ : یک شنبه 19 آذر 1391
نظرات

 

مـا عــادت کـردیـم

مـا عــادت کـردیـم وقـتـی تـوی خــونـه فــیـلم مـی بـیـنـیم ،

تمام که شد و بـه تـیتـراژ رسـید دسـتـگاه رو خـامــوش مــی کـنـیـم

یـا اگــه تـوی ســیـنما بـاشــیم ســالـن رو تــرک مـی کــنـیم.

 

مـا تـوی زنــدگـیـمون هـم هـیـچ وقــت کــســانی کــه زحــمـت هـای

اصــلـی رو بــرای مــا می کشن نـمی بـیـنیم ، ما فـــقـط کــســانـی

رو دوســت داریـم بـبـینـیم کــه بــرامـون نـقـش بــازی مـی کـنند.

تعداد بازدید از این مطلب: 468
موضوعات مرتبط: شعر و دل نوشته , ,
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8


نویسنده : نادر
تاریخ : شنبه 18 آذر 1391
نظرات

خدايـــــــــــا ،

دخـلـم با خـــرجـم نميـــخــواند ،

کـــم آورده ام ،

صـــبري کـــه داده بـــودي تــمــام شـــد ،

ولـــي دردم همـــچـــنان باقيــــــست !!!

بدهکـــــــــار قلــــــبم شـــده ام ،

ميــــــدانم شـــرمنــــــده ام نميــــــکنـــي؛

باز هــــــم صـــبـــــــر ميــــــخـــواهــــــم...

تعداد بازدید از این مطلب: 463
موضوعات مرتبط: , شعر و دل نوشته , ,
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5


نویسنده : نادر
تاریخ : چهار شنبه 15 آذر 1391
نظرات

هر چه بیشتر به شاخ و برگ گل نظاره می کرد،

بیشتر محو زیبایی اش می شد.

دستش را دراز کرد تا در اختیار بگیرد...

ولی خارها مزه درد را به او چشاندند تا دریابد

اگر حفاظی برای گل نبود، چنین با طراوت و زیبا نمی ماند.

تعداد بازدید از این مطلب: 485
موضوعات مرتبط: شعر و دل نوشته , ,
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5


نویسنده : نادر
تاریخ : سه شنبه 23 آبان 1391
نظرات

به خودم می بالم ...

 

وقتی ستاره ای به من چشمک می زند ...

 

نه انسانی ...

 

زیرا ...

 

دلی نخواهد شکست ...

91.08.20

تعداد بازدید از این مطلب: 500
موضوعات مرتبط: شعر و دل نوشته , , ,
|
امتیاز مطلب : 32
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9


نویسنده : نادر
تاریخ : جمعه 19 آبان 1391
نظرات

 

آسمان شب خجالت کشید ...

 

وقتی ...

 

سیاهی دل انسان ها را دید ...

 

91.08.18

تعداد بازدید از این مطلب: 521
موضوعات مرتبط: شعر و دل نوشته , , ,
|
امتیاز مطلب : 45
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13


نویسنده : نادر
تاریخ : سه شنبه 16 آبان 1391
نظرات

این روزها همه درگیرند...

عده ای درگیر قیمت دلار...
عده ای درگیر طرح سوال...
عده ای درگیر تجدید یک دیدار...
عده ای درگیر پول و ریال...
عده ای درگیر پیدا کردن یک کاندیدا...
عده ای دیگر در محله آهنگر ها درگیر ساخت نیزه و شمشیرند....
و ما این روزها درگیر هیچ کاری نیستیم جز انتظار...
صدای کاروان ارباب می آید...
و چه خوش بختند هم پیاله های ما...
ما هم منتظر محرم توایم ارباب...
و خوش سرود علی اکبر ما :
وقتی برای گریه دلم تنگ می شود
لب با دم حسین هماهنگ می شود
تنها نه دل به یاد تو می سوزد ای حسین!
از روضه هایت آب دل سنگ می شود
ای بهترین بهانه برای گریستن
بی تو حنای گریه چه بیرنگ می شود
کافی ست لحظه ای دلم از تو جدا شود
دیگر کُمیت زندگی ام لنگ می شود
جز در مسیر هیئت تو پا نمی نهم
وقتی برای گریه دلم تنگ می شود
تعداد بازدید از این مطلب: 488
برچسب‌ها: هم پیاله های ما , , , ,
موضوعات مرتبط: شعر و دل نوشته , , ,
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3


نویسنده : نادر
تاریخ : جمعه 14 مهر 1391
نظرات

تنهایی ...

برای اولین بار حسودیم شد ...

به جفت بودن آدم ها ...

به خنده هاشون ...

به با هم بودناشون ...

برای اولین بار احساس تنهایی کردم ...

احساس منزوی بودن ...

احساس نیاز ...

بیخیال ...

تنهایی ...

تعداد بازدید از این مطلب: 445
برچسب‌ها: تنهایی , غم , غصه , ,
موضوعات مرتبط: شعر و دل نوشته , ,
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6


نویسنده : نادر
تاریخ : شنبه 8 مهر 1391
نظرات

بیایدنخندیم . . .


به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید،ارباب

نخند

به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری.

نخند

به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چندثانیه ی کوتاه معطلت کند.

نخند

به دبیری که دست و عینکش گچی است و یقه ی پیراهنش جمع شده.

نخند

به دستان پدرت،

به جاروکردن مادرت،

به همسایه ای که هرصبح نان سنگک می گیرد،

به راننده ی چاق اتوبوس ،

به رفتگری که درگرمای تیرماه کلاه پشمی به سردارد،

به راننده ی آژانسی که چرت می زند،

به پلیسی که سرچهارراه باکلاه صورتش رابادمی زند،

به مجری نیمه شب رادیو،

به مردی که روی چهارپایه می رود تا شماره ی کنتور برقتان را بنویسد،

به جوانی که قالی پنج متری روی کولش انداخته ودرکوچه ها جارمی زند،

به بازاریابی که نمونه اجناسش را روی میزت می ریزد،

به پارگی ریزجوراب کسی در مجلسی،

به پشت و رو بودن چادر پیرزنی درخیابان،

به پسری که ته صف نانوایی ایستاده،

به مردی که درخیابانی شلوغ ماشینش پنچرشده،

به مسافری که سوارتاکسی می شود و بلند سلام می گوید،

به فروشنده ای که به جای پول خرد به تو آدامس می دهد،

به زنی که باکیفی بردوش به دستی نان دارد و به دستی چندکیسه میوه وسبزی،

به هول شدن همکلاسی ات پای تخته،

به مردی که دربانک ازتو می خواهد برایش برگه ای پرکنی،

به اشتباه لفظی بازیگرنمایشی،

نخند

نخند ، دنیا ارزشش را ندارد که تو به خردترین رفتارهای نابجای آدمها بخندی

که هرگز نمیدانی چه دنیای بزرگ و پردردسری دارند

آدمهایی که هرکدام برای خود وخانواده ای همه چیز و همه کسند!

آدمهایی که به خاطر روزیشان تقلا می کنند،

بارمی برند،

بی خوابی می کشند،

کهنه می پوشند،

جارمی زنند

سرما و گرما می کشند،

وگاهی خجالت هم می کشند،.......خیلی ساده.
تعداد بازدید از این مطلب: 487
برچسب‌ها: بیائید نخندیم , , , ,
موضوعات مرتبط: شعر و دل نوشته , ,
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7


نویسنده : نادر
تاریخ : سه شنبه 4 مهر 1391
نظرات

پائیز در راه است ...

اندکی از مهر پیداست ...

حتی در این دوران بی مهری ...

باز هم پائیز زیباست ...

مهرت افزون ...

پائیزت خجسته ...

تعداد بازدید از این مطلب: 386
برچسب‌ها: پائیزت خجسته , , , ,
موضوعات مرتبط: شعر و دل نوشته , , ,
|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7


نویسنده : نادر
تاریخ : دو شنبه 20 شهريور 1391
نظرات

 چقدر خنــــده داره که

یکساعت خلوت با خدا دیر و طاقت فرساست ولی 90 دقیقه بازی فوتبال مثل باد میگذره

چقدر خنده داره که

صد هزار تومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه اما وقتی با همون پول خرید میریم
مبلغ ناچیزیه

چقدر خنده داره که

یکساعت عبادت در مسجد طولانی به نظر میاد اما یکساعت فیلم دیدن به سرعت میگذره

چقدر خنده داره که

وقتی میخوایم عبادت و دعا کنیم ، چیزی یادمون نمیاد که بگیم ، اما وقتی میخوایم با دوستمون حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم

چقدر خنده داره که

خوندن یک صفحه و یا بخشی از قرآن سخته ، اما خوندن صد سطر از پرفروش ترین کتاب رمان دنیا آسونه

چقدر خنده داره که

برای عبادت و کاررهای مذهبی وقت کافی در برنامه روزمره پیدا نمیکنیم اما بقیه برنامه ها رو سعی میکنیم تا آخرین لحظه هم که شده انجام دهیم

چقدر خنده داره

شایعات روزنامه ها رو به راحتی باور میکنیم ، اما سخنان قرآن رو به سختی باور میکنیم

چقدر خنده داره

همه مردم میخوان بدون اینکه به چیزی اعتقاد داشته باشند و یا کاری در راه خدا انجام بدند به بهشت بروند

چقدر خنده داره .......اینطور نیست ؟
دارید میخندید ؟ ..........دارید فکر میکنید ؟

این حرفها رو به گوش بقیه هم برسونید
و از خداوند سپاسگزار باشیم . که او خدای دوست داشتنیست

آیا خنده دار نیست
که وقتی میخوایم این حرفها رو به بقیه بزنیم خیلی ها رو از لیست پاک میکنیم. چون مطمئنیم که به چیزی اعتقاد ندارند

این اشتباه بزرگیه اگه فکر کنیم
اعتقاد دیگران از ما ضعیف تره

" فرستنده : مهسا "

تعداد بازدید از این مطلب: 484
موضوعات مرتبط: شعر و دل نوشته , ,
|
امتیاز مطلب : 28
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8


نویسنده : نادر
تاریخ : یک شنبه 12 شهريور 1391
نظرات

چه زیبا!

 گفتم دوستت دارم !

چه صادقانه پذیرفتی!

چه فریبنده !

آغوشم برایت باز شد !

چه ابلهانه!

با تو خوش بودم !

چه كودكانه !

همه چیزم شدی !

چه زود !

به خاطره یك كلمه مرا ترك كردی !

چه ناجوانمردانه !

نیازمندت شدم !

چه حقیرانه!

واژه غریبه خداحافظی به من آمد!

چه بیرحمانه! من سوختم

تعداد بازدید از این مطلب: 451
موضوعات مرتبط: شعر و دل نوشته , ,
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7


نویسنده : نادر
تاریخ : شنبه 4 شهريور 1391
نظرات

 

به سلامتی اون پدری که هنگام تراشیدن موی کودک مبتلا به سرطانیش
 
گریه ی فرزندش رو دید
 
ماشین رو داد به دستش در حالی که چشمانش پر از گریه بود
 
گفت : حالا تو موهای منو بتراش !

 
به سلامتی پدری که نمی توانم را در چشمانش زیاد دیدیم ولی
از زبانش هرگز نشنیدم ...!!!

به سلامتی پدری که طعم پدر داشتن رو نچشید ،اما واسه خیلی ها پدری کرد

 
به سلامتی پدری که لباس خاکی و کثیف میپوشه میره کارگری برای
 
سیر کردن شکم بچه اش ،
 
اما بچه اش خجالت میکشه به دوستاش بگه این پدرمه !



سلامتی اون پدری که شادی شو با زن و بچش تقسیم میکنه اما غصه شو
 
با سیگار و دود سیگارش . . .

بقیشو توی ادامه ی مظلب بخونید ...
تعداد بازدید از این مطلب: 401
موضوعات مرتبط: شعر و دل نوشته , ,
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4


نویسنده : نادر
تاریخ : شنبه 4 شهريور 1391
نظرات

 

دوست خوب
 
 
 
سلام
 
فکر می‌کنم این بهترین و واقعی‌ترین توصیفی از واژه‌ی «دوست» است
 
که تا کنون شنیده‌ام:
 
دوستان...... تو را دوست می‌دارند اما معشوق تو نیستند، مراقب تو هستند؛
 
اما از اقوام تو نیستند.
 
آن‌ها آماده‌اند تا در درد تو شریک شوند؛ اما از بستگان خونی تو نیستند.
 
آن‌ها ..... دوستان هستند!
 
یک دوست واقعی همانند پدر سخت سرزنشت می‌کند،
 
همانند مادر غم تو را می‌خورد،
 
مثل یک خواهر سر به سرت می‌گذارد،
 
مثل یک برادر ادای تو را در می‌آورد،
 
و آخر این‌که بیش‌تر از یک معشوق دوستت می‌دارد.
 
 
تعداد بازدید از این مطلب: 473
موضوعات مرتبط: شعر و دل نوشته , ,
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5


نویسنده : نادر
تاریخ : چهار شنبه 1 شهريور 1391
نظرات

تو گفتی «آن غير ممكن است»، خداوند پاسخ داد «همه چيز ممكن است»،

تو گفتی «هيچ كس واقعاً مرا دوست ندارد»، خداوند پاسخ داد «من تو را دوست دارم»،

تو گفتی «من بسيار خسته هستم»، خداوند پاسخ داد «من به تو آرامش خواهم داد»،

تو گفتی «من توان ادامه دادن ندارم»، خداوند پاسخ داد «رحمت من كافی است»،

تو گفتی «من نمی‌توانم مشكلات را حل كنم»، خداوند پاسخ داد «من گامهای تو را

 هدايت خواهم كرد»،

تو گفتی «من نمی‌توانم آن را انجام دهم»، خداوند پاسخ داد «تو هر كاری را با من

می‌توانی به انجام برسانی»،

تو گفتی «آن ارزشش را ندارد»، خداوند پاسخ داد «آن ارزش پيدا خواهد كرد»،

تو گفتی «من نمی‌توانم خود را ببخشم»، خداوند پاسخ داد «من تو را ‌بخشیده ام»،

تو گفتی «من می‌ترسم»، خداوند پاسخ داد «من روحی ترسو به تو نداده ام»،

تو گفتی «من هميشه نگران و نااميدم»، خداوند پاسخ داد «تمام نگرانی هايت را

به دوش من بگذار»،

تو گفتی «من به اندازه كافی ايمان ندارم»، خداوند پاسخ داد «من به همه به يك

اندازه ايمان داده ام»،

تو گفتی «من به اندازه كافی باهوش نيستم»، خداوند پاسخ داد «من به تو عقل داده ام»،

تو گفتی «من احساس تنهايی می‌كنم»، خداوند پاسخ داد

 

«من هرگز تو را ترك نخواهم كرد»
 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 427
موضوعات مرتبط: , شعر و دل نوشته , ,
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7


نویسنده : نادر
تاریخ : سه شنبه 31 مرداد 1391
نظرات

 

هنوز به دیدار خدا می روند ...

خدایی که در یک مکعب سنگی خود را حبس کرده !!

خدا همین جاست ، نیازی به سفر نیست !

خدا همان گنجشکی است که صبح برای تو می خواند ،

خدا در دستان مردی است که نابینایی را از خیابان رد می کند،
خدا در اتومبیل پسری است که مادر پیرش را

هر هفته برای درمان به بیمارستان می برد ،
خدا در جمله ی " عجب شانسی آوردم"است !!
خدا خیلی وقت است که اسباب کشی کرده و آمده نزدیک من و تو!!
خدا کنار کودکی است که می خواهد از فروشگاه شکلات بدزد !!
خدا کنارساعت کوک شده توست، که می گذارد 5 دقیقه بیشتر بخوابی!!
از انسانهای این دنیا فقط خاطراتشان باقی می ماند و یک عکس با روبان مشکی،

از تولدت تا آن روبان مشکی ، چقدر خدا را دیدی ؟!
خدا را 7 بار دور زدی یا زیر باران کنارش قدم زدی؟
خدا همین جاست، نه فقط در عربستان!
خدا زبان مادری تو را می فهمد، نه فقط عربی را !

خدایا دوستت دارم...
تعداد بازدید از این مطلب: 558
موضوعات مرتبط: شعر و دل نوشته , ,
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5


نویسنده : نادر
تاریخ : سه شنبه 31 مرداد 1391
نظرات

معروف است که عقب مانده ها چیزی نمی فهمند

 
چند سال پیش در جریان بازی های پاراالمپیک (المپیک معلولین) در شهر سیاتل آمریکا 9 نفر از شرکت کنندگان دوی 100متر پشت خط آغاز مسابقه قرار گرفتند. همه این 9 نفر افرادی بودند که ما آنها را عقب مانده ذهنی و جسمی می خوانیم.

 

آنها با شنیدن صدای تپانچه حرکت کردند. بدیهی است که آنها هرگز قادر به سریع دویدن نبودند و حتی نمی توانستند به سرعت قدم بردارند بلکه هر یک به نوبه خود با تلاش فراوان می کوشید تا مسیر مسابقه را طی کرده و برنده مدال پاراالمپیک شود ناگهان در بین راه مچ پای یکی از شرکت کنندگان پیچ خورد. این دختر یکی دو تا غلت روی زمین خورد و به گریه افتاد.
 
هشت نفر دیگر صدای گریه او را شنیدند، آنها ایستادند، سپس همه به عقب بازگشتند و به طرف او رفتند. یکی از آنها که مبتلا به سندروم "دان" -عقب ماندگی شدید جسمی و ذهنی - بود، خم شد و دختر گریان را بوسید و گفت : این دردت رو تسکین میده.
سپس هر 9 نفر بازو در بازوی هم انداختند و خود را قدم زنان به خط پایان رساندند.
در واقع همه آنها اول شدند. تمام جمعیت ورزشگاه به پا خواستند و 10 دقیقه برای آنها کف زدند.
 
کاش ما هم چیزی نمی فهمیدیم ...
تعداد بازدید از این مطلب: 516
موضوعات مرتبط: شعر و دل نوشته , ,
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7


نویسنده : نادر
تاریخ : پنج شنبه 26 مرداد 1391
نظرات

و از هم اکنون به همه چیز و همه کس عشق بورزیم ،

نور بنوشیم ،

دوست داشته باشیم و باز هم عشق بورزیم ،

عشق به یک دانه ی شن ،

به آفتاب ، به بیابان ،

به شکست ، به شمع ، به اشک ،

به تنهایی ، به لبخند ، به سجاده ،

به خدا ، به بهار ، به سکوت ،

به نا کامی ، به رنج ، به بی کسی ،

و به غباری که از بال پروانه بر پیشانی گل سرخ می نشیند!!!

تعداد بازدید از این مطلب: 542
برچسب‌ها: گزیده ای از کتاب ,
موضوعات مرتبط: شعر و دل نوشته , , ,
|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7


نویسنده : نادر
تاریخ : پنج شنبه 26 مرداد 1391
نظرات

اگر تنها ترین تنها شوم ،

باز تو هستی.

آری ، تو که از پدر و مادر  بر من مهربان تری ،

ای عزیز ماندنی ،

ای ناب سخت یاب ،

تو یگانه شاهد شریفی بر لحظه لحظه های رنج من ،

ای خوب خواستنی ،

اکنون دستان دردمند و نیازمند خویش را بر آستان

نیلوفرینت می گشاییم ،

و از تو ،

برای همسایه مان که نان ما را ربود ،

                                                           نان ،

برای یارانی که دل ما را شکستند ،

                                                           مهربانی ،

برای عزیزانی که روح ما را آزردند ،

                                                           بخشش ،

و برای خویشتن خویش ،

                                                           آگاهی ،

                   عشق و عشق و عشق ،

می طلبیم ،

                                            

                                       آمین !!!

تعداد بازدید از این مطلب: 778
موضوعات مرتبط: شعر و دل نوشته , , ,
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6


نویسنده : نادر
تاریخ : سه شنبه 24 مرداد 1391
نظرات

 

سخت است حرفت را نفهمند،


سخت تر این است که حرفت را اشتباهی بفهمند،


حالا میفهمم، که خدا چه زجری میکشد


وقتی این همه آدم حرفش را که نفهمیده اند

 

هیچ،اشتباهی هم فهمیده اند

تعداد بازدید از این مطلب: 576
برچسب‌ها: بیچاره خدا , , , ,
موضوعات مرتبط: شعر و دل نوشته , ,
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8


نادر حیدرنژاد . 09113203206 . املاک حیدرنژاد . ویلا و مستغلات آمل


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود